فرشته من

بعد واکسن ۶ ماهگیت تصمیم گرفتیم ببریمت آتلیه ازت عکس بگیریم ویه یادگاری مجزا از نیم سالگیت داشته باشی گل پسرم .  بردیمت آتلیه وبه عکاس ت گفتیم که میخوایم ازت عکس بگیرم  ازش پرسیدیم که نی نی ۶ ماهه چه ژست هایی میتونه عکس بگیره  گفت نی نی این سنی اصلا ژست نداره مگه ازش  چندتا عکس بگیریم  حالا هر کدوم قشنگ دراومد براتون چاپ میکنم اما در کمال تعجب دیدیم که گل پسرم خودش خوب بلده ژست بگیره اینم اولین ژستت 😍 بعد از اینکه این ژست رو گرفتی عکاس از تعجب دهنش باز مونده بود ماهم واقعا تعجب کردیم تا اینجا فقط بلد بودی خودت رو برگردونی نمیدونم چطور یه دفعه تونستی روی یه دستت وایسی ...حتما اینم سوپرایز تو واسه ما بوده 😆...

روز جمعه بود با بابایی تصمیم گرفتیم تورو ببریم بیرون که هوا بخوری وبازی کنی خاله ودایی ت هم اومده بودن خونمون خاله هم باهامون اومد بیرون راستی تو خیلی خوشحال بودی که خاله اومده خونمون وباهات بازی میکنه .بعد ناهار وبعد اینکه تو از خواب عصر گاهیت بلند شدی رفتیم بیرون  الانم تو این عکس داری بازی بچه ها رو نگاه میکنی راستی پسرم خیلی گل وگیاه وچمن زار رو دوست داری وقتیم بیرونیم همش داری چمن میکنی 😊😊 اصلا هم خسته نمیشی        اینجا دیگه حسابی خسته شده بودی تصمیم گرفتیم برگردیم خونه تو راه برگشت خونه بابایی وخاله گفتن تو رو ببریم شهربازی دایی م اینم چندتا عکس از شهربازی رفتنت   اینم ...

یادمه پارسال این موقع فرشته کوچولوی من تورو  ۶ماهه باردار بودم وباخودم میگفتم یانی یه روز میشه  نی نی منم به دنیا بیاد  واون رو بغل بگیرم  روزای سخت وشیرینی برام بود  بهترین روزای عمرم الان که به اون روزا فک میکنم لذت وشیرینیش برام هزاران برابر میشه خدا رو هزار بار شکر میکنم که تو رو به ما هدیه داد وبا هر لبخند تو انگاری که من در آسمان هستم لذت زندگی من رو هزار برابر کردی    ...

به نام خدا سلام نی نی عزیزم خیلی وقته میخوام خاطرات تو رو بنویسم  حالا این فرصت رو پیدا کردم برای تو پسر عزیزم بنویسم تا بعدا اگه خدا خواست وبیای این خاطرات رو بخونی الان تو ۹ ماه و۱۰ روز ه هستی که این خاطرات رو برات مینویسم مامان خیلی عاشقته  نی نی کوچولو من امیدوارم همیشه سالم وتندرست باشی😘